۱۱ آبان ۱۳۹۲، ۹:۰۸

هر هفته با نهج البلاغه/

استدلال دوست و دشمن به حديث‏ غدير/نص معروف ولايت على(ع) در تاریخ

استدلال دوست و دشمن به حديث‏ غدير/نص معروف ولايت على(ع) در تاریخ

خبرگزاری مهر ـ گروه دین و اندیشه: حضرت زهرا(س)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و عبدالله بن‏ جعفر و عمرو عاص در برابر معاويه و عمار ياسر در برابر عمروعاص و اصبغ بن نباته‏ در مجلس معاويه و جوانى در مسجد كوفه‏ در برابر ابوهريره‏ و شخص ديگرى در برابر زيد بن ارقم‏ و قيس بن سعد در مقابل معاويه و زنى بنام‏ دارمية حجونية‏ در مقابل معاويه و نيز عمرو اودى‏ و عمر بن عبد العزيز و مأمون‏ عباسى همه به حديث‏ غدير استدلال کرده‏ اند.

هنگامى كه جريان‏ «سقيفه‏» را پس از در گذشت پيغمبر(ص) به امام علی(ع) گزارش دادند. امام، پرسيد: انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند، انصار گفتند: از ميان ما زمامدارى انتخاب‏ شود و از ميان شما هم زمامدار ديگرى! امام فرمود:چرا در برابر آنها به اين استدلال نكرديد كه پيغمبر(ص) درباره انصار توصيه‏ فرمود كه: «با نيكان آنها به نيكى رفتار كنيد و از بدكاران آنها درگذريد.» گفتند:اين سخن چگونه انصار را محكوم مى‏ سازد؟ امام فرمود: اگر حكومت و زمامدارى مربوط به آنان بود، توصيه كردن درباره‏ آنها به (مهاجران) معنى نداشت. سپس فرمود: پس قريش چه گفتند؟پاسخ دادند: كه:قريش استدلال كردند كه ما از درخت رسالتيم! امام(ع) فرمود: «به درخت استدلال كردند اما ميوه ه‏ایش را ضايع ساختند و فراموش كردند!»

ابن ابى الحديد پس از نقل جريان سقيفه در شرح سخن امام(ع) در جلد 6 صفحه 12 مى‏ گويد: اگر نص صريحى به وصيت پيغمبر نسبت‏ به امام(ع) بود، امام بايد با آن‏ استدلال مى‏ كرد و وصيت پيامبر(ص) را يادآور مى‏ شد و به دليل وصيت‏ پيامبر(ص)، مقام خلافت را از آن خود مى‏ دانست، در حالي كه امام(ع) نه خود و نه هيچ كدام از ياران و شيعيانش به نص استدلال نكردند، بلكه از طريق فضائل‏ و مناقب امام به استدلال پرداختند. در پاسخ وى بايد توجه داشت: مى‏ دانيم امام(ع) در اين مورد مى‏ خواسته است‏ با منطق خود گردانندگان‏ سقيفه، استدلال كند كه حتى از نظر چگونگى استدلال مهاجر و انصار نيز طرفين‏ محكومند و بايد خلافت را به امام(ع)بسپارند.

در عين حال بد نيست پاسخ سؤال بالا را كه اتفاقا يكى از دانشمندان‏ بزرگ‏ «جامعه الازهر» يعنى‏«شيخ سليم‏» از دانشمند بزرگ جهان تشيع يعنى مرحوم‏ «سيد شرف الدين‏» نقل نموده است در اينجا بياوريم: دانشمند مزبور اهل تسنن سؤال را چنين عنوان مى‏ كند:  «چرا امام علی(ع) در سقيفه به نصوص خلافت و وصايت در برابر ابوبكر احتجاج نفرمود؟» و دانشمند شيعه در پاسخ وى مى‏ گويد: «همه مى‏ دانند كه امام(ع) و دوستانش از بنى هاشم و غير بنى هاشم شاهد بيعت ابوبكر نبودند و به سقيفه داخل نشدند بلكه مشغول تجهيز و دفن پيغمبر(ص) بودند و اين مصيبت‏ بزرگ آنها را از هر چيز منصرف نموده بود تا اينكه اهل‏ سقيفه كار خود را با دقت انجام دادند و اركان آن را محكم ساختند كه احيانا هيچ گونه خدشه به آن وارد نشود و براى مقابله با هر نوع اعتراض آمادگى‏ كامل پيدا نمودند.

آيا در چنان وضعى كسى مى ‏توانست ‏سخن بگويد كه فتنه برنخيزد؟ بنابراين امام(ع) در سقيفه شاهد بيعت ابوبكر نبوده، علاوه بر اين احتجاج‏ در برابر آنها چيزى جز فتنه همراه نداشت لذا او در ميان دو امر مهم قرار گرفته بود كه بايد يكى را انتخاب مى‏ كرد: وصاياى پيغمبر او را وادار مى‏ ساخت زمام خلافت را به دست‏ بگيرد ولى از ديگر طرف فتنه و طغيانهایى كه در شبه جزيره به وقوع مى پيوست و از انقلابى كه عرب بر ضد اسلام به راه مى‏ انداخت‏ خصوصا وضع‏ منافقان مدينه و اعراب اطراف، هر لحظه اسلام را تهديد مى‏ نمود او را در اين مرحله قرار مى‏ داد كه موقتا از خلافت صرف نظر كند.

زيرا با رحلت پيامبر(ص) مسلمانان همچون گله بى‏ چوپان بودند، «مسيلمه‏ كذاب‏»، و «طليحة ابن خويلد» و «سجاح‏» ادعاى نبوت داشتند و براى درهم شكستن اسلام قيام نموده بودند و نيز بازماندگان كسراها و قيصرها به‏ كمين مسلمانان نشسته و آماده فرصت‏ براى ريشه كن ساختن اسلام، اين آئين‏ جوان بودند. با رحلت پيغمبر(ص) و محكم نشدن پايه‏ هاى خلافت، براى گروه هاى مخالف اسلام فرصت‏ خوبى بود تا در صورت اختلاف آئين اسلام را در هم‏ بشكنند، اتفاقا خود امام(ع) به همين معنى كه گفتيم در نامه‏ اى كه براى مصري ها به وسيله‏ «مالك اشتر» فرستاد، اشاره نموده است (نامه 62 نهج البلاغه). آرى امام(ع) بين اين دو امر مهم قرار گرفته بود و مسلم است او مسئله‏ خلافت را قربانى حيات مسلمانان و اسلام مى‏ كند.

در عين حال او طورى رفتار مى ‏كرد و چنان استدلال مى ‏نمود كه موقعيتش‏ نسبت‏ به خلافت محفوظ بماند و اختلاف و پراكندگى و شكاف بين صفوف مسلمين‏ ايجاد نشود. او در خانه نشست تا اينكه با اكراه و اجبار، ولى بدون جنگ و خون‏ريزى‏ او را براى بيعت از خانه بيرون كشيدند، او خود اگر به سوى آنها مى‏ رفت‏ دليلش برخلافت تمام نبود و براى پيروانش نيز دليلى بر خلافت او باقى نمى‏ ماند اما او با اين طرز رفتار، اسلام را حفظ كرده و اعتراض خود را به عدم‏ صلاحيت‏ خليفه اول بيان داشت، يعنى هنگامى كه ملاحظه نمود، حفظ اسلام و پيش‏گيرى از دشمنان موقوف بر مسالمت است‏ به خاطر همين هدف بزرگ مسالمت‏ را پيشه كرد و به اصطلاح‏ «اهم‏» را بر «مهم‏» مقدم داشت. در عين حال او خود و فرزندانش و راويان حديث دلائل روشن خلافتش و نصوص صريح آن را آشكارا مى‏ گفتند به طورى كه بر اهل اطلاع مخفى نيست (اقتباس از كتاب المراجعات، صفحات 101 و 102.)



در اينجا مواردى را كه امام(ع) به حديث غدير و نصوص ديگرى در مورد خلافتش استشهاد كرده يا خاندان او و راويان حديث‏ به آن استدلال ‏نموده ‏اند، نقل مى ‏كنيم تا پاسخ سؤال فوق كامل تر گردد:

الف: نخستين كسى كه به حديث ‏«غدير» به صورت موكد احتجاج نموده ‏خود امام(ع) در مسجد پيغمبر(ص) پس از وفات رسول الله(ص) است كه‏«سليم بن قيس‏ هلالى‏» در كتاب خويش كه به چاپ رسيده است آن را آورده است.

ب: امام(ع) به اين حديث در روز شورا استدلال فرموده و بزرگان‏ اهل سنت آن را نقل كرده ‏اند.

از جمله‏«ابو طفيل‏»، عامر بن واثله مى ‏گويد: روز شورا بر درب خانه ‏اى كه اهل شورا در آن بودند، نشسته بودم ‏على(ع)فرمود: به طورى بر شما استدلال كنم كه نه عرب و نه عجم قدرت تغيير آن را داشته باشند. پس از آن آنها را سوگند داد و از فضائل خود از آنها پرسيد و همه پاسخ‏ مثبت دادند و سرانجام فرمود: فانشدكم بالله هل فيكم احد قال له رسول الله من كنت مولاه فعلى مولاه ‏اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره ليبلغ الشاهد الغائب‏ غيرى؟ قالوا اللهم لا «شما را به خدا سوگند مى‏ دهم آيا در ميان شما كسى غير از من يافت مى ‏شود كه پيغمبر درباره او چنين گفته باشد: هر كس من مولا و سرپرست اويم على مولا و سرپرست اوست‏. خدايا كسى كه على را دوست دارد دوست‏ بدار هر كس على را دشمن دارد با او دشمنى كن ‏و آن كس كه يارى على را كند ياريش نما و بايد حاضران به غائبان اين مطلب را برسانند و خبر دهند؟! همه گفتند: نه... اين يكى از موارد معروف استدلال امام(ع) به حديث غدير است.

ج: باز امام خود در ايام عثمان به اين مسئله استدلال فرموده است: سليم بن قيس هلالى مى ‏گويد: «على(ع) در مسجد پيغمبر در زمان خلافت عثمان نشسته بود و حدود 200 نفر از اصحاب پيغمبر(ص) جمع بودند، هر كدام فضائل و مناقب خود و طائفه‏ خويش را مي شمردند و على(ع) همچنان ساكت نشسته بود، پرسيدند تو چرا سخنى نمى‏ گوئى؟ امام پرسيد: فضائلى كه بر شمرديد به چه وسيله نصيب شما شده‏ گفتند از ناحيه محمد(ص)پيامبر خدا! امام(ع) در اينجا پرسشهایى از آنها كرد و برادرى و خلافت‏ خود را نسبت‏ به پيامبر يادآور شد و فرمود: خداوند براى سبقت جويان در اسلام فضيلتى قائل شده و هيچ كس در قبول ‏اسلام بر من پيشى نگرفته است. «شما را به خدا سوگند مى ‏دهم آيا مى ‏دانيد هنگامى كه آيه «السابقون السابقون‏» نازل شد و از پيامبر(ص) در مورد آن سؤال گرديد كه مربوط به كيست؟ پيامبر(ص)در پاسخ فرمود: در مورد انبياء و اوصياى آنهاست، من از تمام انبيا افضل هستم و على‏(ع) وصى من، از همه اوصياء افضل است.

همه تصديق كردند و گفتند: بلى مى‏ دانيم! امام(ع) پرسيد: و نيز مى‏ دانيد كه پيامبر(ص) در خطبه خود در «غدير خم‏» فرمود: خداوند مرا به رسالتى امر فرموده كه سينه‏ ام از آن تنگ شده و گمان كردم‏ مردم تكذيبم كنند، ولى دستور اكيد خداوند مرا واداشته كه آن را به شما ابلاغ نمايم. «فقال ايها الناس اتعلمون ان الله عز و جل مولاى و انا مولى المؤمنين‏ و انا اولى بهم من انفسهم قالوا بلى يا رسول الله قال: قم يا على فقم ت‏فقال من كنت مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه: سلمان برخاست عرض كرد يا رسول الله چگونه ولايتى؟ فرمود ولايتى همانند ولايت من كه از هر كس بر خود او اولى هستم. همه گفتند:آرى چنين بود ما اين را شنيده ‏ايم‏».

د: استدلال امام(ع) در روز «رحبه‏» در سال 25 هجرى قمرى: به امام(ع) خبر رسيد كه بعضى در مورد مقدم بودن امام بر ديگران كه پيامبر(ص) به آن تصريح ‏فرموده سخنى گفته ‏اند لذا در«رحبه‏» (نام يكى از محله ‏هاى كوفه بوده) در ميان‏ جمعيت‏ حاضر گرديد و آنها را چنين قسم داد: «هر كس روز «غدير» حاضر بوده و جريان آن روز را ديده برخيزد و نقل‏ كند». بيش از 10 نفر از جمله ابو ايوب انصارى، ابو عمره، عمر و بن محصن، سهل بن حنيف، و خزيمة بن ثابت و... به پا خاستند و گفتند: «نشهد انا سمعنا رسول الله يقول: الا من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه ‏و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن من اعانه‏» اما كساني كه در جريان غدير بودند و به پا نخاستند امام به آنها نفرين كرد و به نفرين امام مبتلا شدند. از جمله‏ «زيد بن ارقم‏»بود كه امام از خدا خواست‏ نور چشمش را بگيرد و چنين شد. اين جريان را مرحوم علامه امينى در كتاب ‏«الغدير» از 18 طريق نقل‏ كرده و 24 نفر را نام برده كه به پا خاستند و فرموده امام(ع)را تصديق نمودند.

ه: استدلال امام(ع)در روز جمل‏ 36 هجرى: شخصى به نام‏«رفاعه‏» از پدرش و او از جدش نقل كرده كه در جنگ جمل با على(ع) بوده است و امام(ع) طلحه را طلبيد و به او فرمود: تو را به خدا سوگند مى‏ دهم آيا از پيغمبر شنيدى كه فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه‏» طلحه گفت: بلى! امام فرمود: پس چرا با من مى‏ جنگى؟ (طلحه جواب را برگرداند) و گفت‏ يادم نمى‏ آيد و به لشكرگاه خود برگشت.

و:حديث ركبان‏ احمد حنبل از شخصى بنام‏ «رياح بن حارث‏» نقل مى‏ كند كه گروهى ‏در«رحبة‏» (يكى از محله‏ هاى كوفه) خدمت على(ع)رسيدند و گفتند: «السلام عليك يا مولانا» امام فرمود: شما عربيد من چگونه مولاى شما هستم؟ در پاسخ گفتند در روز«غدير خم‏» از پيامبر(ص) شنيديم كه مى ‏فرمود: «من كنت مولاه فعلى مولاه‏» رياح مى‏ گويد پس از آنكه آنها گذشتند دنبال‏شان رفتم و پرسيدم اينها چه كسانى بودند به من گفتند: گروهى از انصارند كه ‏«ابو ايوب انصارى‏» نيز در آنهاست.

ز: استدلال امام(ع)در صفين سال‏37 هجرى: سليم بن قيس‏ در كتاب خود نقل مى‏ كند: امام در صفين به منبر رفت و تمام لشكرش از مهاجر و انصار حاضر بودند، پس از حمد و ثناى خداوند فرمود: كدام يك از شما شنيده است كه پيغمبر(ص)فرمود: «من افضل پيامبرانم و وصى من على بن ابيطالب افضل اوصياء است‏» من از همه پيامبران برترم و وصى من از همه اوصياء برتر است. حدود 70 نفر از كسانى كه در جنگ بدر، حاضر بودند و اكثر آنها از انصار و بقيه از مهاجران بودند به پا خاستند و گفتند: ما شهادت مى‏ دهيم كه پيغمبر(ص) همين گونه فرمود: از جمله اين افراد«ابو الهيثم بن تيهان‏»، «خالد بن زيد»، «ابو ايوب‏ انصارى‏» و «عمار ياسر» بودند. سپس امام همه را سوگند داد و داستان‏ «غدير» را از آنها پرسيد، 12نفر از كسانى كه در جنگ بدر حاضر بودند به پا خاستند و گفتند جريان غدير را چنانكه شما فرموديد ما از پيامبر شنيديم.

فاطمه زهرا(س)، امام مجتبى‏(ع)، سيدالشهدا(ع) و عبدالله بن‏ جعفر و حتى عمرو عاص در برابر معاويه و عمار ياسر در سنه‏37 در صفين در برابر عمر و عاص و اصبغ بن نباته‏ در مجلس معاويه و جوانى در مسجد كوفه‏ در برابر «ابو هريره‏» و شخص ديگرى در برابر «زيد بن ارقم‏» و مردى عراقى و قيس بن سعد در مقابل معاويه و زنى بنام‏ «دارمية حجونية‏» در مقابل معاويه و نيز «عمرو اودى‏» و «عمر بن عبد العزيز» و «مامون‏» خليفه عباسى همه به حديث‏ غدير كه از نصوص معروف ولايت على(ع)است، استدلال نموده‏ اند. (براى توضيح بيشتر و دانستن مدارك آنچه گفتيم از طريق اهل سنت‏ به كتاب‏ نفيس‏ «الغدير»، جلد 1، صفحه‏ 159 تا 213 مراجعه کنید.)

کد خبر 2166318

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha